۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه

بازي وبلاگي

خاطرات دوران كودكيم و عذاب وجدان هام در طول زندگيم خيلي روي من تأثير گذاشته و مي تونم بگم مسير زندگي منو تا حدي كنترل كرده اند.
من در دوران كودكي خيلي به فيلم هاي جنگي علاقه داشتم. در اون زمان ها تلويزيون همش فيلم هاي مربوط جنگ ايران و عراق رو نشون ميداد ! منم كه عاشق جنگ. حتي حركاتشو بعد از فيلم انجام ميدام و اين منو به سمت ناهنجاري ها سوق ميداد. حتي چند بار بچه همسايمونو به باد كتك گرفتم و حركات جديد رو روي اون امتحان مي كردم! يك سال وقتي تابستون شد براي ديدن پدر بزرگ و مادر بزرگ، با خانواده رفتيم روستا خونه ي پدربزرگم و مادر بزرگم منو خيلي دوست داشتند و منو زياد كنترل نمي كردند. من هم خيلي كنجكاو و همه چيزو دستكاري مي كردم. يك اتاق اضافي خونه پدر بزرگ داشت كه همه چيزهاي كهنه و آشغالي رو اونجا ريخته بودند و و اين اتاق براي من سرگرمي خوبي بود! كف اتاق خاكي بود. وارد اتاق كه شدم اولش ترسيدم چون خيلي ساكت و كمي تاريك بود. داخل يك ظرف كهنه بزرگ رو نگاه كردم فكر كنم حدود 30 سانتيمتر بلندي داشت. وقتي داخلشو نگاه كردم ديدم مقداري گندم با چند تا بچه موش داخلش هستند. بچه موشها تازه متولد شده نبودند كمي بزرگ شده بودند طوري كه بدنشون از موي سياه پوشيده بود. منم كه فيلم جنگي زياد ديده بودم و تقريبا ذهن خشني داشتم. بچه موشها رو گرفتم عين كارتون هاي موش و گربه! گرفتمشون كمي اذيتشون كردم . در وسط اتاق رهاشون ميكردم پس از طي مسيري پا ميزاشتم رو دم اين بيچاره ها!يكيشونم زير پام له شد. اونا هم از ترس وحشت زده شده بودند. بعد با دم بلندشون ميكردم مي زاشتمشون روي هم ، مي چرخوندمشون و ... . آخرش ذهنمون كار دستمون داد تصميم گرفتم موشها رو آتيش بزنم!! ببينم عكس العمل اونها چيه. موشها رو گذاشتم سر جاي اولشون رفتم كبريت بيارم. كبريتو پيدا كردم و اومدم تو اتاق . كسي هم باهام نبود و اون اتاق طوري بود زياد كسي اونجا نميرفت و حالت زيرزميني داشت. اول از موشي كه زير پام له شده و جون داده بود شروع كردم موهاش خيلي جالب آتيش گرفت! منم خيلي خوشم اومد و بويي هم از سوختگي موش توليد شد. رفتم سراغ موش دوم ! بيچاره!! اون زنده بود پا گذاشتم رو دمش و آتيشش زدم! بعد پا مو ورداشتم پس از طي مسيري جون داد. موش ديگري رو ورداشتم بعد از اينكه آتيشش زدم كمي صدا كرد ، مسيري رو طي كرد اونم جون داد. وقتي صداي بچه موش رو شنيدم ناراحت شدم و از كارم خيلي پشيمون شدم.بعدش بقيه موشها رو رها كردم و كمي عذاب وجدان گرفتم.

۱۱ نظر:

  1. هی کسخل مگه سادیسم داشتی با داری؟ خجالت آوره!

    پاسخحذف
  2. موافقم خجالت آوره ! ولي بايد از ديدگاه بالا و بدون تعصب به اين خاطره نگاه كنيم. دلايل به وجود آمدن اين رفتار رو در دوران كودكي بررسي كنيم تا بچه هاي ما هم دچار اين خاطرات نشوند.
    من ميدونم اشتباه كردم و اين يك ناهنجاريست.

    پاسخحذف
  3. حذف نظر از: Asimo

    Blogger ASIMO2009 گفت...

    ساديسم براي كسي تعريف ميشه كه از مرگ و آزار حيوان يا انسان لذت ببره ولي براي من اون زمان لذت نداشت و مثل يك سرگرمي بود مي تونم بگم يك بي تفاوتي نسبت به جون موجودات.

    من در قسمت بر چسب ها نوشتم " حقيقت تلخ" .

    پاسخحذف
  4. قاتل های سریال معمولا این جوری شروع میکنند و از حیوون کشی و بچه آزاری کارشون شروع میشه! شما اگر تا حالا قتل کردن رو شروع نکردی خیلی امکانش رو داری و مستعدی!!! برو پیش یک متخصص تا کار دست خودت ندادی و همگی خبرت رو تو بیست و سی نشنیدیم!

    پاسخحذف
  5. عزيزم من متخصصم و چندين ساله روي خودم كار مي كنم. براي همينه كه ميگم بدون تعصب نگاه كن. من حقيقتي رو نوشتم و اين تنها من نيستمم در اين جامعه. فرض مي كنم تنها من بودم. ولي بايد به دنبال اين بود كه چرا من اين كارو كردم. و من دلايلشو پيدا كردم.

    پاسخحذف
  6. سران عزيز مملكت ما از همه جنايتكار ترند نمونش مي توني به عكس بچه اي كه اعدام رو تماشا مي كنه نگاه كني. يا همين اعدام ها .
    به نظرت اعدام تعداد قاتل ها رو كم مي كنه؟ اين شيوه پاك كردن صورت مسئله است. اعدام اعدام رو بيشتر ميكنه. همانطور فيلم هاي مزخرفي كه تحويل من داده بودند باعث ناهنجاري هايي در دوران كودكيم شد.

    پاسخحذف
  7. به خدا اگر 20 دقيقه به تلويزيون ايران نگاه كنم حالم به هم مي خوره .
    همش گريه ، زاري ، نفرت ، كينه و هزار جور كوفت و زهر مار ديگه.

    پاسخحذف
  8. بچگي من گذشت و حداقل درسي شد براي من. اتفاقي كه براي من افتاد نكتهاي مثبت زيادي داشت و به خاطر همين اتفاق بود كه به دنبال ريشه هاش گشتم. اگر چندين صفحه هم در مورد اين دلايل بنويسم كمه.

    پاسخحذف
  9. خاطره‌ای که من هم از بچه گی می‌خواستم بنویسم شبیه این بود اما دیگه حالا دیر شده چون تکراری می‌شه. من و داداشم کوچیک که بودیمم مارمولک‌های گنده رو زیر نظر گذاشتیم و شکارشون کردیم و از توی دهنشون یه سیخ رد کردیم تا از زیر شکمشون بزنه بیرون. بعد زنده زنده کبابشون کردیم. هنوز صدای جیغ زدنشون یادم هست. یه عذاب وجدانی گرفتم که ن

    پاسخحذف
  10. merci ke in khatere ro neveshti

    afarin ke alan mesle yek balegh raftaar oon dore ro barrasi mikoni

    koodakan bigonahand va bar asaas e gharizeh tekrar konande chizi ke az atraf va mohit daryaft mikonand

    پاسخحذف
  11. ممنون دوست عزيز .شما لطف دارين.

    پاسخحذف